یک قدم برای خودمان برداریم،نه برای شهدا چون
شهدا نیازی به ماندارند
اگر درکوچه،خیابان وشهرهاهرعکس
شهیدی رادیدیم به روحش یک صلوات هدیه کنیم
کاردشواری نیست فقط کمی همت میخواهد
انشالله شفاعت شهدانصیب همه ی ماخواهدشد
پس اولین صلوات باخواندن این مطلب همه باهم به روح
همه ی شهدا،امام شهدا،علماوذوی الحقوق بفرستیم
اگربامایی بسم الله
شادی روح شهدا صلوات
بعضیها فکر میکنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند، کار تمام است. نه، باید
مانند شهدا زندگی کرد.
شهید علیرضا موحدی دانش میگوید: «شهید عزادارنمیخواهد، بلکه رهرو میخواهد»
و شهید همت میگوید: «شهدا را به خاک نسپارید، بلکه به یاد بسپارید».
شهید زینالدین حرف قشنگی زده است: «اگر من و تو از این صحنه دفاع از انقلاب
عقب نشستیم، فردا در مقابل شهدا هیچگونه جوابی نداریم». راستی به این
فکر کردهایم فردا چه جوابی به شهدا خواهیم داد؟
نام احمد را چه کسی انتخاب کرد؟
نام احمد را حاج آقا انتخاب کرده بود. آنروزها در آستانه امور مربوط به شناسنامه را کدخدای آستانه مرحوم حاج غلامعباس رستم پور با هماهنگی مامور اداره ثبت احوال اراک انجام می داد .یک بار که مامور ثبت احوال به آستانه آمده بود، حاج آقا رفته بود، شناسنامه برای فرزندش بگیرد. به مامور نام احمد را پیشنهاد داده بود که ایرج رستم پور فرزند کدخدا غلامعباس گفته بود، نام آنر احمدرضا بگذار و چنین شده بود.
1- آیا خاطره ای از زمان تولد احمد داری؟
قابله (ماما)احمد زن مومنی بود به نام ننه صدری جان که ساکن محله پایین آستانه بود. او احمد را در منزل خودمان بدنیا آورد. آنروزها همه در آستانه اینگونه متولد می شدند.احمد هنگام وقت اذان مغرب بدنیا آمد. ننه صدری جان ماما به محض تولد بچه گفت: مش کوکب پسرت با نقاب بدنیا آمد. من خندیدم منظور او را نفهمیدم، گفتم یعنی چی گفت یعنی بچه با ایمانی می شود. احمد وقتی بدنیا آمد روزی ما زیاد شد از چهار طرف برای ما روزی می بارید. تولدش با خیر و برکت بود. وجود او در منزل همراه خیر و برکت بود.